سکوت

سکوت هیچ سخنی را سانسور نمی کند!

سپیده همان شب رنگ باخته است!   

                     

قفس خانه امن پرنده بی پرواز است !   

به نیستی نمی اندیشم ، چون نیست !  

آنقدر دیر شروع کرد که زود به پایان رسید !

نظرات 3 + ارسال نظر
خانمی چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ http://sshh.blogsky.com

سلام...الان کلی حوس کردم برم کاریکلماتور بخونم!!!!
اینقدر دوست دارم بازی این جوری باکلمات رو...ولی خوب سکوت گاهی بهترین حرف ها و بدترین حرف ها رو سانسور میکنه!!نه؟؟؟نظر من البته!
..ممنون از حضورت!:)بازم بیا!

یحیی جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام خیلی خیلی خوب بود خانم مهندس

شهریار کوچولو یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ق.ظ http://www.lotoos.blogsky.com

سکوت ترانه ایست
ترانه ای
به وزنِ سنگینی تمام ناگفته های دنیا
به قصه ی باکره دخترکی که هیچ گاه نداست
به کدامین روز فاحشه شد.و
به وضوح و سپیدی ِ شبهایی که پدر در خانه ی بی سقف گلی
با خود اینگونه سخن گفت و گریست
این قفس، خانه امن من است
سقف این خانه همان پرده ی تاریک شب است
پشت این پرده اتاقی روشن
که خدایی ایست در آن
می گذارد قدمی هر گاهی
از پس روزنه ی این پرده
سایه اش چون ستاره ،
می دهد بر دل من نور امید
که خدایا به هنگام مه و ابر
سقف خانه نشود تیره و تار
و مبادا روز بعد و به هنگام سحر
رفته باشد آن خدا
قصه اینجا که رسید
تن آن مرد به شدت لرزید
با خود اندیشید و گفت
این چه کفری است که من می گویم
ایزدی هست و من،
به نیستی نمی اندیشم،چون نیست !
من شنیدم که خدا،به زمان گرفتاری و ترس
می شود بنده ی خود را حامی
شاید این مصلحت است
خانه ی من، ندارد سقفی ، دخترم فاحشه است!
دل من آگاه است
که به هنگام نیاز
خالق بی همتا
می نماید کاری می گشاید راهی
قبل از آغاز هر بدبختی
مهرگان کـِی گفته است
آنقدر دیر شروع کرد که زود پایان شد !
می نماید کاری می گشاید راهی
قبل از آغاز هر بدبختی
.........................................
درود دوس جون
الان شد 52 دقیقه که دارم فکر می کنم تا این چرت و پرتا رو بنویسم
D:
امیدوارم زیاد جدیشون نگیری
فقط خواستم تو قسمت نظراتت یه کوچولو وراجی کنم
:)

دلت شاد
لبت خندون
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد