اشتباه

خیلی اشتباه کردم که دل بسته پوریا شدم ... اول باید پوریا رو می شناختمش ... مثل این بچه ها زود عاشقش شدم ... فکر کردم عشق پوریا واقعیه ... اما همش حرف بود... بهم ابراز عشق می کنه ... اما احساس می کنم اون طوری که باید دوستم داشته باشه نداره ... الان براش نوشتم دلم گرفته ... اما حتی نگفت چرا ... حتی یه اس کوچولو هم نفرستاد که دلم خوش بشه ... یعنی اینقدر بهش ابزار عشق کردم این طوری شده ... اوایل خیلی خوب بود ... آخه چرا اینطوری شده ....؟ مگه بهش چه بدی کردم ... دخترای دیگه به دوست پسرشون کلی خیانت می کنن و پسره واسه دختره کلی میمیره ... از صبح که چشمم رو باز می کنم به پوریا اس می دم و  دونه دونه کارام رو توضیح می دم ... حالشو می پرسم و بهش انرژی می دم ... اما اون فقط به خودش فکر می کنه هر وقت که خودش دلش تنگه بهم زنگ می زنه ... کاش یه روز پوریا بفهمه که چقدر بخاطرش زجر کشیدم ... فقط خدا می دونه که چقدر دلم براش تنگه و حالم خرابه ... می تونم از ته دلم بگم پوریا خیلی بدی ... اشتباه کردم بهت دل بستم .... اینو می گم اما عاشقتم پوریا و برات می میرم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد